قصه ی کوتاه «طاووس و کلاغ»

مجله اینترنتی گپ مپ

طاووسی از آنجا می گذشت؛ صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.   کلاغ گفت:«دوست عزیز چه چیزی موجب خنده تو شده است؟   طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به

آگهی آگهی

تبلیغات

قصه ی کوتاه «طاووس و کلاغ»

روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود. آب می خورد و خدا را شکر می کرد.

ادامه مطلب

لایک : 0
تمامی حقوق مطالب سایت متعلق به گردانندگان آن هست
طراحی و اجرا:گپ مپ